احادیث امام هادی (ع)
1. فروتنى آن است که با مردم چنان کنى که دوست دارى با تو چنان باشند.
(المحجة البیضاء ، ج 5 ، ص 225)
2. براى خداوند بقعههایى است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعاکننده را به اجابت رساند ، و حائر حسین (ع) یکى از آنهاست.
(تحفالعقول ، ص 510)
3. هر کس از خدا بترسد ، مردم از او بترسند ، و هر که خدا را اطاعت کند ، از او اطاعت کنند ، و هر که مطیع آفریدگار باشد ، باکى از خشم آفریدگان ندارد ،
و هر که خالق را به خشم آورد ، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار مىشود.
(تحف العقول ، ص 510)
4. کسى که چهل روز گوشت نخورد بد خلقى پیدا کند ، و کسى که چهل روز پى در پى نیز گوشت بخورد اخلاقش بد مىشود.
(بحار الانوار + ج 56 ، ص 326)
5 . به راستى که خدا ، جز بدانچه خودش را وصف کرده ، وصف نشود . کجا وصف شود آنکه حواس از درکش عاجز است ، و تصورات به کنه او پى نبرد ، و در دیدهها نگنجد ؟ او با همه نزدیکیش دور است و با همه دورىاش نزدیک . کیفیت و چگونگى را پدید کرده ، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگى داشته باشد . مکان را آفریده بدون اینکه خود مکانى داشته باشد . او از چگونگى و مکان بر کنار است . یکتاى یکتاست ، شکوهش بزرگ و نامهایش پاکیزه است.
(تحف العقول ، ص 510)
6. هر که بر طریق خداپرستى محکم و استوار باشد ، مصائب دنیا بر وى سبک آید ، گر چه تکه تکه شود.
(تحف العقول ، ص 511)
7. اگر بگویم کسى که تقیه را ترک کند مانند کسى است که نماز را ترک کرده ، راست گفتهام.
(تحف العقول ، ص 511)
8. شخص شکرگزار ، به سبب شکر ، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى که باعث شکر شده است . زیرا نعمت کالاى دنیاست و شکرگزارى ، نعمت دنیا و آخرت است .
(تحف العقول ، ص 512)
9. خداوند دنیا را سراى امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سراى رسیدگى قرار داده است ، و بلاى دنیا را وسیله ثواب آخرت ، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنیا قرار داده است.
(تحف العقول ، ص 512)
10. ستمکار بردبار ، بسا که به وسیله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد ، بسا که به سفاهت خود ، نور حق خویش را خاموش کند.
(تحف العقول ، ص 512)
11. کسى که خود را سبک مىشمارد ، از شر او در امان مباش.
(تحف العقول ، ص 512)
12. اگر همه مردم مسیرى را انتخاب کنند و در آن گام نهند ، من به راه کسى کهتنها خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت.
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 245)
13. حسد نیکوییها را نابود سازد.
(مسند الامام الهادى ، ص 302)
14. تکبر و غرور ، دشمنى آورد.
(مسند الامام الهادى ، ص 302)
15. فقر یعنى آزمندى نفس است و ناامیدى بسیار.
(بحار الانوار + ج 78 ، ص368)
16. بخل ناپسندهترین خلق و خوى است.
(مسند الامام الهادى ، ص 302)
17. طمع خصلتى ناروا و ناشایست است.
(مسند الامام الهادى ، ص 302)
18. امام هادى (ع) به کسى که در ستایش از ایشان افراط کرده بود فرمودند : از این کار خوددارى کن که تملق بسیار ، بدگمانى به بار مىآورد ، و اگر برادر مؤمنت مورد اعتماد تو واقع شد ، از تملق او دست بردار و حسن نیت نشان ده.
(مسند الامام الهادى ، ص 302)
19. هر گاه در زمانهاى عدل بیش از ظلم رایج باشد ، بدگمانى به دیگرى حرام است ، مگر آنکه آدمى بدى از کسى ببیند ، و هرگاه در زمانهاى ظلم بیش از عدل باشد ، تا وقتى که آدمى خیرى از کسى نبیند ، نباید به او خوشبین باشد.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
20. بهتر از نیکى نیکوکار است ، و زیباترین از زیبایى ، گوینده آن است ، و برتر از علم حامل آن است ، و بدتر از بدى ، عامل آن است ، و وحشتناکتر از وحشت ، آورنده آن است.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
21. از کسى که بر او خشم گرفتهاى ، صفا و صمیمیت مخواه و از کسى که به وى خیانت کردهاى ، وفا مطلب ، و از کسى که به او بدبین شدهاى ، انتظار خیرخواهى نداشته باش ، که دل دیگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
(مسند الامام الهادى ، ص 305)
22. خشم بر زیر دستان از پستى است.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
23. هر که از خود راضى باشد ، خشمگیران بر او زیاد خواهند بود.
(مسند الامام الهادى ، ص 303)
24. مقدرات چیزهایى را بر تو نمایان مىسازد که به فکرت خطور نکرده است.
(مسند الامام الهادى ، ص 303)
25. نارضایتى پدر و مادر ، کم توانى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلت مىکشاند.
(مسند الامام الهادى ، ص 303)
26. مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
27. مسخرگى ، تفریح سفیهان و کار جاهلان است.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
28. وقت جان دادنت نزد خانوادهات را به یاد آر که در آن هنگام طبیبى جلوگیر مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
29. جدال ، دوستى قدیمى را تباه مىکند و پیوند محکم را مىگسلد و کمترین چیزىکه در آن است کوشش براى غلبه بر دیگرى است ، که آن هم ریشه علتهاى جدایى است.
( مسند الامام الهادى ، ص 304)
30. حکمت ، اثرى در دلهاى فاسد نمىگذارد.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
31. براى نعمتها همسایه خوبى شوید و با شکرگزارى به افزودن آن امیدوار باشید.
(مسند الامام الهادى ، ص 305)
32. گلایه کلید گرانبارى است ، ولى گلایه بهتر از کینهتوزى است.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
33. نادان ، اسیر زبان خویش است.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
34. افسوس کوتاهى کارهاى گذشته را با تلاش در آینده جبران کنید.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
یک بار، از امام هادى نزد متوکل سعایت کردند که در منزل او اسلحه و نوشته ها و اشیاى دیگرى است که از شیعیان او در قم به او رسیده و او عزم شورش بر ضدّ دولت را دارد. متوکل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولى چیزى به دست نیاوردند،و امام را در اطاقى تنها دیدند که در را به روى خود بسته و جامه ای پشمین بر تن دارد و بر زمینى مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است.امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه اش چیزى نیافتیم و او را روبه قبله دیدیم که قرآن مى خواند.
متوکل چون امام را دید، عظمت و هیبت امام او را فرا گرفت و بى اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابى را که در دست داشت به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت:
گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معارف دار! او دست برداشت و گفت: شعرى بخوان!
امام فرمود: من شعر کم از بردارم.
گفت: باید بخوانى؟
امام اشعارى خواند که ترجمه آن چنین است:
(زمامدارن جهانخوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند در حالى که مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى کردند، ولى قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.
آنان پس از مدتها عزت از جایگاههاى امن به زیر کشیده شدند و در گودالها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندى! پس از آنکه به خاک سپرده شدند، فریاد گرى فریاد برآورد: کجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟
کجاست آن چهره هاى در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده ها مى آویختند (بارگاه و پرده و دربان داشتند)؟
گور به جاى آنان پاسخ داد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهره ها با هم مى ستیزند!
آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولى امروز آنان که خورنده همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرمهاى گور شده اند!
چه خانه هایى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولى سرانجام پس از مدتى، این خانه ها و خانواده ها را ترک گفته به خانه گور شتافتند!
چه اموال و ذخائرى انبار کردند، ولى همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را براى دشمنان خود واگذاشتند!
خانه ها و کاخهاى آباد آنان به ویرانه ها تبدیل شد و ساکنان آنها به سوى گورهاى تاریک شتافتند!
تأثیر کلام امام چنان بود که متوکل به سختى گریست، ان چنانکه محاسنش تر شد. دیگر اهل مجلس گریستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند!
منابع:
1- مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارلأندلس، ج 4، ص 11
2- بحار الا نوار، ج 50 ، ص 211
3- انتخاب از سایت balagh.net
امام حسن عسکرى (علیه السلام) نقل می نمایند که:
روزی به پدرشان امام هادی (علیه السلام) خبر رسید مردی از فقهاى شیعه ایشان با یکى از ناصبیان (دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) سخن گفته و با برهان خود او را شکست داده تا به آنجا که رسواییش را آشکار ساخته است.
آن مرد فقیه به خدمت امام هادی (علیه السلام) آمد، در حالى که در بالاى مجلس تکیه گاهی بزرگ نهاده بودند و آن حضرت خارج از آن تکیه گاه، بر زمین نشسته بود و گروهی از علویان و بنى هاشم نیز در خدمتش بودند. امام دهم، آن فقیه را پیوسته بالا و بالاتر آورد تا او را بر آن تکیه گاه نشانید و رو به او نمود. این کار حضرت، برای آن گروه از اشراف (و سادات) گران تمام شد. علویان سرزنش را به وقتى دیگر موکول کردند، امّا شیخ و بزرگ هاشمیان گفت:
اى پسر رسول خدا! آیا این گونه فردى عادی را بر سادات بنى هاشم، اعمّ از فرزندان ابو طالب و فرزندان عباس ترجیح مى دهى؟
امام هادی (علیه السلام) فرمود:
«شما را بر حذر مىدارم از کسانى باشید که خداى تعالى در خصوص آنان فرمود: "آیا ندیدى کسانی را که بهرهاى از کتاب به آنان داده شد، به سوی کتاب خدا فراخوانده مىشوند تا میانشان داوری کند، پس گروهى از ایشان در حالى که (از قبول حق) روی گردانند، پشت می کنند."(1) (بنابر این) آیا راضی هستید که کتاب خدا داور باشد؟
هاشمیان گفتند: آرى.
امام(علیه السلام) فرمود:
آیا خداوند نمىفرماید: "اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جاى باز کنید»، پس جاى باز کنید تا خدا براى شما گشایش حاصل کند،... تا آنجا که گوید: "و کسانى را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمى مىبخشد"؟(2) پس همانند آنکه براى مؤمن به مقامى راضى نمی شود؛ مگر آن که از مقام غیر مؤمن بالاتر باشد، براى مؤمن عالم (نیز) راضى نمىشود جز آن که نسبت به مؤمن غیر عالم بالاتر باشد.
به من بگویید، آیا خدا این گونه فرمود (که):" خدا آنهایى را که ایمان آوردهاند و کسانى را که دانش یافتهاند به درجاتى بر می افرازد"، یا آنکه فرمود: خدا کسانى را که به آنان شرافت نسب داده شده است، برمی افرازد؟
و آیا خداوند عزّ و جلّ نگفته است: «آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند؟!»(3)
پس چگونه برای من ناپسند مىشمارید که این شخص را از آن جهت که خداوند او را بزرگ داشته، بزرگ دارم؟! شکستى که این شخص با برهانهاى الهى، که خدا بدو آموخته، به فلان ناصبى داد، بیگمان از هر شرافت نسبى برتر و والاتر است»...
آری، مقام و جایگاه مدافعان حریم ولایت در نزد خداوند و بواسطه آن در نزد اهل بیت(علیهم السلام) این گونه است. پس خوشا آنانی که راهیان این مسیرند...
منبع:
برگرفته از کتاب "احتجاج"، تألیف مرحوم طبرسی
امام هادی علیه السلام، ولادت و زندگانی
نام : علی
لقب : هادی نقی
کنیه : ابوالحسن
نام پدر :محمد
نام مادر: سمانه مغربیه
تاریخ ولادت : 15 ذی الحجه یال 212 هجری
محل ولادت : مدینه طیبه
مدت امامت : 33 سال
مدت عمر :42 سال
تاریخ شهادت : 3 ماه رجب سال 254 هجری
علت شهادت: طعام زهر آلود
نام قاتل : متوکل عباسی
محل دفن : سامراء
تعداد فرزندان : 4 پسر و1 دختر
----------------------------------
سحرگاه روز 15 ذی الحجه هنگامی که خورشید اشعه تابناک خود را بر روی زمین می گسترد مولود مسعود خاندان رسالت حضرت امام علی النقی (ع) دیده بر جهان بازگشود نوزادی که باعث سربلندی وافتخار اسلام گردید وعمر خود را در راه اعتلای تعالیم ارزنده اسلام مصروف داشت ودر پیشبرد هدفهای الهی از هیچ نو کوشش وفعالیت ومجاهده مضایقه ننمود.
او در تیره ترین دوران اختلافات خلفای عباسی همانند پدر بزرگوارش به توسعه وگسترش آئین اسلام پرداخت واصالت تعالیم اسلامی را از گزند حوادث وآفات محفوظ داشت.
او از همان دوران نوجوانی از آن هنگامی که در مکتب پدر بزرگوارش درس علم ومعرفت می اموخت به راهنمائی وارشاد مردم می پرداخت ودر مکتب عالی دانش وفضیلت خود، گروههائی از علاقه مندان وارادت ورزان خاندان نبوت را می پروراند.
او در عصر خود در دانش وفضیلت وشرف انسانی ، مجاهدتهای اسلامی نظیر وهمتا نداشت وعلاقمندان همچون پروانه گرد شمع وجودش می گشتند واز خرمن علم ودانش وفضیلت او بهره ها می بردند.
سال ولادت:
دهمین ثمره باغ ولایت ودوازدهمین نهال خعصمت وطهارت ونخستین فرزند برومند پیشوای نهم در سال 212 هجری در یکی از محلات مدینه شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام در محلی که موسوم به « صریا» بود دیده بر جهان گشود وبه زیباترین نامی مه در خاندان رسالت سابقه دیرین وخوش خاطره ای داشت موسوم گردید ؛ پدر ارجمندش برای وی نام « علی » را برگزید.
او که همانند جد بزرگوارش مأ موریت دفاع از اسلام واحیای حقوق مسلمانان را از جانب پروردگار عالم بعهده داشت همان کنیه ی جدش را بر خویشتن انتخاب کرد وبه ابوالحسن موسوم گردید.
لقب ابن رضا درخشان ترین عنوان وشهرت او ودیگر پیشوایان معصوم بعدی بود که آنروزها همچون ستاره درخشان در میان دهها القاب دیگر بر تارک وی می درخشید. از دیگر القاب آن حضرت می توان هادی ، ناصح ، عالم ، فقیه ، امین ، عسگری، دلیل ، فاتح ، نقی و مرتضی را نام برد چنانچه امروز بیشتر دوستداران وشیعیان او را با لقب مشهور « هادی » میشناسند.
آن حضرت تحت تربیتهای الهی ومعنوی پدر ، هفت سال واندی زندگی کرد وبعد از وفات پدر درخشان ترین وشامخ ترین چهره ی اسلام بود که مشکلات فقهی وعلمی جهان اسلام را با دانش وبینش خود حل وفصل می نمود.
مادر عزیز ومهربانش ، بانوی با فضیلت وتقوی ودانشمدندی یود در نهایت فداکاری ودلسوزی که یکی از بانوان صالح ودرستکار شایسته ی روزگار خود محسوب می گشت بحدی که خود امام 0ع) درباره ی او چنین میفرماید :
« مادرم عارف وآشنا به مقام امامت وولایت بود . او با عنایت ولطف پروردگار اهل رحمت وبهشت است . هرگز فریب شیطان ومکر و کید تجاوزکار وستکگر را بخود ندید واز نظر رتبه ومقام کمتر از مادر انبیاء ومردان شایسته ی الهی نبود ...».
نام گرامی وی « سمانه » معروف به سیده وصاحب کنیه « ام الفضل مقربیه » از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان در آمده بود وبه عنوان « ام ولد » آزاد گردید وافتخارهمسری امام را پیدا نمود او یکی از آشنایان حقیقی به مقام ولایت کبری واز مدافعین سرسخت زعامت وخلافت الهی بود.
پیشوای نهم جز علی وموسی فرزند دیگری نداشت واز آنجا که میان علی وموسی در دانش وتقوی وپرهیزکاری وفضایل معنوی از وجود تا عدم واز زمین تا آسمان فاصله وجود داشت برای هیچ انسانی این شبهه پدید نمی آمد که او پیشوائی رقیب امام هادی (ع) گردد بخصوص که بارها حضرت هادی از طرف پدر عالیقدرش امام جواد (ع9 تصریحاً به امامت تعیین گردیده بود .
هشت سال از عمر شریفش نگذشته بود که غبار یتیمی بر چهره اش نشست در سال 220 هجری در آخر ماه ذیقعده پدر بزرگوار وجوان خود را از دست داد ؛ پدری که نمونه بارز علم وتقوی وفضیلت وشجاعت مظهر مبارزه با ظلم وستم وپناه درماندگان وبیچارگان بود.
مدت عمر وزندگی اش از نظر زمان بسیار محدود بود چون فقط 25 سال در این جهان زندگی کرد که هفت سال وچند ماه دوران پدر ئهفده سال بعدی از وی دوران امامت وپیشوایی او بود که دخترش ام فضل را به عقد ازدواج او درآورد سپس دوران حکومت معتصم را دید که در اوایل حکومت او بود که امام جواد در بغداد به شهادت رسید و در کنار قبر جد بزرگوارش امام موسی بن جعفر (ع) مدفون گردید وامروز به نام کاظمین معروف ومشهور است .
سالهای امامت آن حضرت مصادف بوده است با قسمتی از خلافت معتصم و تمام خلافت متوکل و منتصر و مستعین و در زمان خلافت المعتز بالله وفات یافتند.
امام هادی (ع) در مدینه اقامت داشتند تا اینکه متوکل در سال 232 ق به خلافت رسید. چنانکه در تواریخ مذکور است متوکل به حضرت امیر (ع) و اهل بیت کینه شدیدی داشت و کسانی که دور و بر او بودند به بغض و عداوت با آل علی شهرت داشتند و از جمله آنها عبد الله بن محمد بن داود هاشمی معروف به «ابن اترجه» بود.
متوکل از امام جهت مسافرت به بغداد دعوت نمود و یحیی بن هرثمه را مأمور این کار کرد ، هرثمه آن حضرت را در سال 233 ق به سامرا برد. رفتار متوکل با امام به ظاهر محترمانه بود ولی پیوسته او را تحت نظر داشت و گاهی به حبس، توقیف و یا جستجوی منزل آن حضرت امر میکرد.
1 ) رساله ای در رد اهل جبر و تفویض و اثبات عدالت و منزلت بین المنزلتین .
2 ) مجموعه پاسخهایی که به پرسشهای یحیی بن اکثم قاضی القضات بغداد داده اند .
3 ) مجموعه ای از احکام دین که ابن شهر آشوب در مناقب از خیبری و حمیری و از کتاب مکاتبات الرجال از عسکریین نقل کرده است.
زیارت در کلام امام هادی(ع)
زیارت انسانهای وارسته,موجب بقا و استمرار حیات علمی و معنوی آنان می گردد, آنچنان که در حدیتی از پیامبر اکرم (ص)اتر زیارت امامان و پیامبران بعد از مرگ همسان اتر زیارت ایشان در حیات است و همان آتار و سازندگی را برای انسان دارد.
یکی از برترین زیارات ائمه (ع) که با فقرات بلندش به اوج وجود ائمه اطهار وبلندای هستی آنان نظر دارد و زمینه معرفت و عرفان کاملتر انسان را فراهم می سازد, زیارت جامعه کبیره است که امام علی النقی(ع) آن را به شاگرد خویش2 آموخته است که در فصاحت و بلاغت احسن و اکمل زیارات است.
این منشور بلند,هر چند که در لباس شرح فضایل و کمالات انسانهای کامل و خلفای برجسته الهی بیان شده است, لیکن معارف عمیق توحیدی آن اساس شرک را بر می کند و وجود انسان را از حقیقت و نور ولایت و معرفت سیراب می کند.
امام هادی (ع) در این زیارت ائمه اطهار (ع) را با جلوه های گوناگون معرفی کرده تا زائر از دریچه های مختلف, ایشان را الگو و اسوه خویش قرار دهد و بر تعالی خود همت گمارد. زیارت جامعه در مقام امامت جایی خالی نمی گذارد تا دیگران آن را پر کنند.
ابتدای زیارت با بهترین تحیت و بزرگداشت, سلام, آغاز می شود و در ادامه بالاترین معارف اعتقادی انبیا و ائمه (ع) را ,که هر کدام در عین سادگی نیاز به تشریح و تبیین دارد, بر می شمارد ; باشد که به تاسی از این ذوات مقدسه وجودمان لبریز از ایمان شود:
السلام علیکم یا أهل بیت النبوة وموضع الرسالة ومختلف الملائکة ومهبط الوحی ومعدن الرحمة وخزان العلم ومنتهى الحلم وأصول الکرم وقادة الأمم وأولیاء النعم وعناصر الأبرار ودعائم الأخیار وساسة العباد وأرکان البلاد وأبواب الإیمان وأمناء الرحمن وسلالة النبیین وصفوة المرسلین وعترة خیرة رب العالمین ورحمة الله وبرکاته السلام على أئمة الهدى ومصابیح الدجى وأعلام التقى وذوی النهى وأولی الحجى وکهف الورى وورثة الأنبیاء والمثل الأعلى والدعوة الحسنى وحجج الله على أهل الدنیا والآخرة والأولى ورحمة الله وبرکاته…..
کتاب زندگانی پیشوای دهم ، نویسنده عقیقی بخشایشی، تهیه وتنظیم: فرشته خدائی فر
---------------------------
همواره ملازم مسجد بود و میلی به دنیا نداشت. عبادتگری فقیه بود. شبها را در عبادت به صبح میرساند. با پشمینهای بر تن و سجادهای از حصیر زیر پا به نماز میایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمیشد. کمی میخوابید و دوباره برمیخاست و مشغول عبادت میشد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه میکرد و اشک میریخت که هرکس صدای مناجات او را میشنید، میگریست. گاه بر روی ریگها و خاکها مینشست. نیمه شبها را مشغول استغفار میشد و شبها را به زاری میگذراند.
از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. در آن شبی که به خانهاش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینهای که همیشه بر تن داشت و خانهای که در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشمگیری دیده نمیشد. کف خانهاش خاکپوش بود و بر سجاده حصیری نشسته، با پروردگارش مشغول نیایش بود.
در همان کودکی مسائل فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو میماندند، حل میکرد. دشمن سادهاندیش به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظرههای علمی تشکیل میداد، ولی جز رسوایی و فضاحت نمیدید. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف میکرد و سر تسلیم فرود میآورد. با این همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوی ایشان میشد و همواره در تلاش بود تا شخصیت علمی امام بر مردم آشکار نشود. از این رو، امام را تحت مراقبت شدید نظامی گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتی مردم عامی با ایشان جلوگیری میکرد.
گفتار امام، شیرین و سرزنش ایشان تکاندهنده بود. به گونهای که آموزگارش در کودکی شیفته سخنوری او گردید. آن گاه که لب به سخن میگشود، روح شنونده را تازگی میبخشید و چون او را عتاب میکرد، کلامش چون شمشیری آتشین از جملههای نغز، پیکره دشمنش را شرحهشرحه میکرد. آن گاه که خصم برای عشرتطلبی خود از او میخواهد شعری بخواند، تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن میگشاید، چند بیت میخواند و آنچنان آتشی از ترس در وجود او میاندازد که بزم و عیشش را تباه میسازد.
بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافیان تلاش میکرد و حتی گاه خود را به مشقّت میانداخت. آن هم در دورانی که شدت سختگیریهای حکومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود. «محمد بن علی» از «زید بن علی» روایت میکند:
«من به سختی بیمار شدم و شبانه، پزشکی برای درمان من آوردند. او نیز دارویی برایم تجویز کرد. فردای آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشک دوباره برای مداوای من آمد و دید حالم وخیمتر شده است، ولی چون دید دارو را به دست نیاوردهام، ناامیدانه از خانهام بیرون رفت. اندکی بعد فرستاده امام هادی علیهالسلام به خانهام آمد. او کیسهای در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت: ابوالحسن به تو سلام رساند. این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد. دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندی بعد بهکلی بهبود یافتم.»
روزی در مجلسی نشسته بودند و جمعی از بنیهاشم، علویان و دیگر مردم نیز در آن مجلس حضور داشتند که دانشمندی از شیعیان وارد شد. او در مناظرهای اعتقادی و کلامی، تعدادی از ناصبیان و دشمنان اهلبیت علیهمالسلام را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود این شخص به مجلس، امام از جای خود برخاست و به نشانه احترام به سویش رفت و او را نزد خود در بالای مجلس نشانید. برخی از حاضران از این رفتار امام ناراحت شده و اعتراض کردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوری کنم، راضی میشوید؟ گفتند: آری. امام تلاوت فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که به شما گفته شد: در مجلس جا برای دیگران باز نمایید، باز کنید. تا خداوند ]رحمتش را[برایتان گسترده سازد، و چون گفته شد برخیزید، برخیزید تا خداوند به مراتبی (منزلت) مؤمنانتان و کسانی را که علم یافتهاند بالا برد1 و نیز فرموده است: «آیا کسانی که دانشمند هستند با آنان که نیستند، برابرند»2 خدا به این مؤمن دانشمند برتری داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خویشاوندیاش. او نیز با دلایلی محکم که خدا به او آموخته، دشمنان ما را شکست داده است.
علی بن حمزه میگوید: «ابوالحسن علیهالسلام را دیدم که بهسختی مشغول کشاورزی است؛ به گونهای که عرق از سر و رویش جاری است. از ایشان پرسیدم: فدایت شوم! کارگران شما کجایند که شما این گونه خود را به زحمت انداختهای؟! در پاسخ فرمود: «ای علی بن حمزه! آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بیل زدن در زمین خود روزگار میگذراند. رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار میکردند. کشاورزی از جمله کارهای پیامبران، فرستادگان، جانشینان آنها و شایستگان درگاه الهی است.»
بریحه عباسی، گماشته دستگاه حکومتی بود. او از امام هادی علیهالسلام نزد متوکل سخنچینی و سعایت کرد و برای او نگاشت: «اگر مکه و مدینه را میخواهی، علی بن محمد علیهالسلام را از مکه و مدینه دور ساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فراخوانده و گروه بسیاری نیز از او پیروی میکنند.» در اثر سعایتهای بریحه، متوکل امام را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا صلی الله علیه وآله تبعید کرد و به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه با ایشان همراه بود. در بین راه رو به امام کرد و گفت: «تو خود بهتر میدانی که من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محکم و استوار خوردهام که چنانچه شکایت مرا نزد متوکل و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و چشمهها و قناتهای مزرعهات را ویران سازم. امام علیهالسلام با چهرهای گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیکترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کردهام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد.» بریحه که رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایتهای خود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست گذشت کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: «تو را بخشیدم!»
ابوالفضل هادیمنش
1. مجادلة: 11
2. زمر: 9
منبع :
مجله دیدار آشنا، شماره 60