خاطره؟....خاطره!!... جاودان
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون (بقره/154)
چرا خاطره؟ خاطره چیست؟ خاطره یعنی فاطمیون- خاطره یعنی گلستان شهدا- خاطره یعنی دوکوهه. کوه که نیست شجاعت است، کوهی که مظهر وقار است. دوکوهه ای که بارفتن به آنجا به ما ایثار واز خودگذشتگی را نشان داد.
به خصوص شب به یادماندنی اش شبی که همه برای عملیات به سوی محل تخریب رفتیم ودر تمام مسیر راهی که من می رفتم قرآن وصلوات ذکر زبانم بود وقتی به قبرهای خالی رسیدیم که در نیمه شبی نه چندان دور بسیجیان ورزمندگان گردان تخریب برای خود حفر نموده بودند تا در آنها بیارامند وبا خدای خویش نجوا کنند ومن با دیدن قبری که یکی از برادران داخل آن آرمیده بود تعجب کردم خیلی ها از قبرها ترسیده بودند واز اینکه بروند وداخل قبرها بنشینند وحشت وجودشان را فرا گرفته بود(قبرها همانگونه که در تصویر مشخص است عمق چندانی ندارد و وحشت افراد ناشی از بازتاب اعمال ناپسند و خوف از خداوند و اینکه منزل آخر این دنیا کجاست؟ بود)
بعد همه نشستند و پس از توضیحات یکی از برادران در خصوص محل وقبرها، مداحی آغاز شد من نیز در مکانی نشسته بودم وبا سنگها مشغول بودم که بطر اتفاقی سنگی را برداشتم وآن را در دست گرفتم احساس کردم سنگ در دست من می درخشد تعجب کردم. چند بار چشمانم را بسته وباز نمودم وگمان می کردم اشتباه میبینم ولی نه اشتباه نبود سنگ در دست من می درخشید ومن خوشحال شدم وآن سنگ را به همراه خود آوردم بعد از بازگشتن از آنجا وقتی که وارد خوابگاه شدیم هر چه خواستم سنگ را از داخل جیبم در بیاورم نتوانستم وبه خودم اجازه این کار را ندادم و چون نمی دانم باز اگر آن سنگ را در دستانم بگیرم درخشش آن شب را دارد یا نه؟ هنوز داخل جیب پالتوام قرار دارد
خاطره زیارت شهیدی که در شرهانی بود برای من خاطره خوب و بیادماندنی بود به خصوص وقتی که چفیه ام را به قطعات باقیمانده از پیکر مبارک او که در کفنی همچون کودکی در قنداق آرام خفته بود متبرک کردم . حال چفیه ام بوی شهید را می دهد بوی فداکاریش، بوی ایثارش، بوی شهادتش، بوی غربتش، بوی مظلومیتش....
وخاطره ای دیگر جانبازی که به اتوبوس ما آمد و برای ما شعری دربرگیرنده زبانحال جانبازان شیمیایی از زبان جانباز با اشکهای روان از دیدگانش خواند و بعد خاطره ی جانبازیش را برای ما بازگو کرد جانبازی که یک دست وریه و دستگاه تنفسی خود را در راه حفظ ارزشهای اسلامی فدا کرده بود و فاصله اش با شهدا نفسی بیش نبود. به هر حال تمام این سفر برای من خاطره بود واین را می دانم که اگر شهدا مرا دعوت کنند من حتما دوباره می آیم و باز با فاطمیون همسفر می شوم. ان شاء الله.
خاطره از خانم ف.کوهستانی- اردوی فاطمیون/ عرفه 86