حکومت علوی، الگوی حکومت مهدوی (1)
شاید در اذهان بسیاری از مردم این پرسش مطرح باشد که امام مهدی، علیهالسلام، چگونه حکومتخواهد کرد و نظام سیاسی - اداری که او برپا میکند چه ویژگیهایی خواهد داشت؟
در پاسخ این پرسش باید گفت که ویژگیهای حکومت مهدوی همان ویژگیهای حکومت علوی است; با این تفاوت که حکومت علوی تنها در گسترهای محدود از کره خاک و در مدت زمانی ناچیز برقرار شد و آن حضرت هم به دلیل درگیری در جنگهای داخلی، نتوانستبه همه آنچه که در نظر داشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدی، علیهالسلام، با پیش گرفتن سیره جدش امیرالمؤمنان، علی، علیهالسلام، جهان را تا آستانه برپایی قیامت از عدالت پر میسازد و به همه اهداف خود دست مییابد.
در این مقاله شما خواهید دید که آن حضرت نظارت دقیقی به کارگزاران خود داشتند و اقدامات متعددی را برای حفظ آنها از لغزش و اشتباه معمول میداشتند. که در مجموع میتوان این اقدامات را به دو دسته اقدامات فکری و فرهنگی و اقدامات اجرایی و حکومتی تقسیم کرد. از جمله مهترین اقدامات اجرایی و حکومتی آن حضرت انتخاب اصلح برای مدیریتبود.
در پی ابتدا ویژگیهایی را که در دیدگاه امام علی، علیهالسلام، باید در یک مدیر شایسته وجود داشته باشد، بررسی کرده و در ادامه به دیگر اقدامات اجرایی و حکومتی آن حضرت اشاره میکنیم:
از دیدگاه امام علی، علیهالسلام، یک مدیر شایسته باید ویژگیهایی داشته باشد که برخی از آنها عبارتند از:
پیشوای جامعه اسلامی، قبل از به کارگیری مدیران بایستی کارایی آنان را بیازماید و بعد از اطمینان از تواناییشان، آنها را به کار گمارد. اگر در انتخاب مدیر رابطه قوم و خویشی و دوستی و... ملاک قرار گیرد و تمایلات شخصی و حزبی دخیل گردد، موجبات تباهی جامعه فراهم میآید. زیرا، از یک طرف فرد نالایق به دلیل عدم توانایی کارهای مربوطه را تباه میکند و از طرف دیگر جامعه از خدمات مدیریتی افراد شایسته محروم میماند.
امیرمؤمنان به مالک اشتر توصیه میکند:
«سپس در کارهای کارمندانتبنگر و آنها را با آزمایش و امتحان به کار واداردر همین نامه مالک را از به کار گرفتن کسانیکه در حکومت قبلی شریک ستمهای آنان بودهاند بر حذر میدارد و آنان را بدترین مشاور و همکار معرفی مینماید». (2)
ب) اطاعت از رهبر و حکومت مرکزی
از آفات بزرگ مدیریت در یک جامعه آن است که کارگزاران در اندیشه و عمل احساس استقلال نمایند و خود را مقید به فرمان مافوق ندانند. در این صورت قدرت رهبری و حکومت مرکزی کاهش مییابد و سرانجام به تجزیه پنهان یا آشکار منجر میشود.
یکی از دلایل محبت و اطمینان امیرالمؤمنین به مالک اشتر، اطاعت محض او از رهبر و دعوت مردم بدین امر بود. (2)
کمیل بن زیاد نخعی (3) از طرف حضرت فرماندار «هیت» عراق گردیده و ماموریت یافته بود تا مانع عبور لشکریان معاویه شود، ناخواسته از این امر غفلت ورزید و برای جبران این کاستی خود، بدون هماهنگی با فرمانده کل یعنی امام علی، به برخی از قلمرو معاویه هجوم میبرد . اینجاست که امام با نوشتن نامهای او را سرزنش میکند به اقدام ناهماهنگ او نیز اعتراض مینماید. (4)
البته این سخن بدان معنی نیست که همه کارگزاران باید از لحاظ فکری و سلیقهای با رهبر یکسان باشند. این امر نه ممکن است و نه لازم. دیگران حق دارند دیدگاه و پیشنهادهای خود را با رهبر در میان بگذارند. اما اگر مقبول رهبر نیفتاد، حق خروج از اطاعت وی را ندارند. (5)
اموال عمومی، همانگونه که از اسمش پیداست، متعلق به همه مردم است و حاکم بایستی به عنوان خزانهدار امین، بر نحوه خرج کردن آن نظارت داشته باشد و بیش از آنچه برای اموال شخصی خود دل میسوزاند، برای اموال عمومی دلسوزی نماید و در سلامت آن بکوشد در غیر این صورت یافتن راههای گریز از قانون برای سوء استفاده از بیت المال کار دشواری نخواهد بود.
حاکم اگر بخیل و ستمگر باشد، اموال مردم را به نفع خود تصرف میکند و به حیف و میل آن و مقدم داشتن گروهی بر گروه دیگر اقدام مینماید. (6)
امیرالمؤمنین از اینکه بعد از پیامبر خلافت به دست بیخردانی افتاد که بیت المال را به غارت بردند و آزادی بندگان خدا را سلب نمودند اظهار تاسف میکند. (7)
د) اعتقاد به حقوق متقابل مردم و حکومت
از دیدگاه حکومتی امام علی، حق و تکلیف از یکدیگر جدا نیست. هر کس که حقی دارد، بر عهدهاش حقی نیز هست:
حق به نفع کسی جریان نمییابد جز اینکه در مقابل برایش مسؤولیتی به وجود آورده و حق بر زیان کسی جاری نمیشود جز اینکه به همان اندازه به سود اوست. (8)
در برخی از روایات نبوی، کسی که از حقوق عمومی استفاده نماید ولی برای جامعه کاری انجام ندهد; ملعون شمرده شده است.
امیرمؤمنان در پاسخ یکی از یارانش که توقع داشت از غنایم مسلمانان بهرهای داشته باشد فرمود:
این مال نه مال من است نه مال تو، غنیمتی است که مسلمانان با شمشیرهاشان به دست آوردهاند، اگر تو هم در نبرد بودهای سهمی داری وگرنه دستاورد آنها برای غیر دهان آنان نخواهد بود. (9)
یعنی هر کس به اندازه زحمتی که کشیده است مزد دریافت میکند; مگر آنکه توانایی کار نداشته باشد که در این صورت خداوند حقی را برای آنان در ثروت ثروتمندان قرار داده است. حضرت از آن جهت عدل را بهترین جود دانست که در آن هر صاحب حقی به حق میرسد; (10) همانگونه که حکومت بر مردم حقوقی دارد، مردم نیز بر حکومت حقوقی دارند; (11) که اگر یک طرف به وظایف خود عمل نکرد، بر دیگری نیز وظیفهای باقی نمیماند. حضرت بعد از آنکه وظیفه خود را در برابر نیروهای مسلح بیان میکند میفرماید:
وقتی من چنین کردم نعمت خداوند بر شما مسلم و حق اطاعت من بر شما لازم گردید، موظفید از فرمان من سرپیچی نکنید. (12)
کارگزار دولت اسلامی حق ندارد به صرف ریاست و تسلطش بر مردم به صورت یک طرفه امر کند و از دیگران طاعتبخواهد زیرا این امر موجب کینه و خشم زیردستان میگردد و حتی دین آنان را به تباهی میکشاند و زمینه از میان رفتن قدرت و حکومت را فراهم میآورد. (13)
امام، علیهالسلام، به اشعث ابن قیس والی آذربایجان مینویسد:
حق نداری درباره رعیت استبداد به خرج دهی. (14)
آن حضرت هم خود به حقوق متقابل مردم و دولت معتقد بود و هم به کارگزارانش توصیه میکرد چنین باشند.
امام علی، علیهالسلام، بعد از رحلت رسول خدا، با آنکه جانشینی ایشان را حق مسلم خود میدانست; اما چون برای دین احساس خطر کرد، حکومت و فرمانروایی را رها ساخت. وقتی به وی ایراد میگرفتند که تقسیم مساوی بیت المال بسیاری را از اطرافت پراکنده میکند و این بر خلاف مصلحت و سیاست است. فرمود:
میگویید پیروزی و استوار کردن حکومتم را با ستم به دست آورم؟! به خدا سوگند چنین نمیکنم... این کار ممکن است در دنیا موجب سربلندی شخص شود ولی در آخرت موجب سرافکندگی وی میگردد. (15)
و) دوری از تجملگرایی و چاپلوسی
امیر مؤمنان در طول حکومتش از همه کارگزاران خود و حتی از همه مردم عادی زاهدانهتر میزیست و هرگاه فرمانداری به تجمل گرایی روی میآورد مورد سرزنش وی قرار میگرفت. (16) هرگاه کسی او را ستایش میکرد میفرمود:
ستایش مخصوص خداست، آنچه انجام دادهام وظیفه من بوده و هنوز هم وظایفم را انجام ندادهام. براحتی با من حرف بزنید و پیشنهادهای خود را بگویید و از سخن عدالت آمیز دریغ مکنید که مافوق اشتباه نیستیم. (17)
از ویژگیهای آدمی آن است که تکرار یک سخن هرچند بداند خالی از صحت و واقعیت است، بر وی تاثیر میگذارد و ناخواسته باور میکند، بویژه آنکه برای او منفعت یا مصلحتی در بر داشته باشد. زمامداران در معرض این خطر قرار دارند که گروهی چاپلوس با به دست آوردن پست و مقامی به تعریف و تمجید از حاکم بپردازند و از این طریق او را بفریبند. (18)
لطف و سالوس جهان خوش لقمهایست
کمترش خور، کان پر آتش لقمهایست
آتشش پنهان و ذوقش آشکار
دود آن پیدا شود پایان کار (19)
امام امیرالمؤمنین هر کجا احساس میکردند اندکی بوی تملق و چاپلوسی به مشام میرسد و یا عملی موجب کبر و غرور حاکم است از آن جلوگیری به عمل میآورد; چنانکه مردم انبار رااز دویدن جلو مرکب خلیفه منع کرد (20) و به «حرب» که پیاده در کنار مرکب حضرت حرکت میکرد فرمود:
بازگرد که پیاده حرکت کردن چون تویی در رکاب مثل من، مایه فتنه و غرور برای والی و ذلت و خواری برای مؤمن است.(21)
در نامههایی که به استانداران و کارگزاران خود مینوشت حتی از الفاظی مانند «استاندار محترم، جناب آقای فلان و...» استفاده نمیکرد و تنها آنان را به اسم «مالک بن الحارث الاشتر» (22) و یا لقب «یابن حنیف» (23) مورد خطاب قرار میداد.
ز) افراد ضعیف یا خائن از او احساس امنیت نکنند
زمامدار جامعه اسلامی نبایستی بگونهای عمل نماید که کارگزارانش احساس کنند در هر حال میتوانند پستخود را حفظ نمایند و بدین گمان باشند که اگر فردی معروف و مهرهای مهم در حکومتشد امام مسلمین توانایی عزل او را ندارد، بلکه سرپرست جامعه اسلامی هرگاه احساس کرد یکی از مدیران ضعیف است - هرچند فردی متدین است - و مرتکب خیانتی شد بایستی با قاطعیت او را از کار برکنار نماید. چنانکه امیرالمؤمنین با همه علاقه و محبتی که به محمد بن ابیبکر داشت، وی را از حکومت مصر برداشت و فردی قویتر یعنی مالک اشتر را به جای او گمارد گرچه این امر محمد را ناخشنود ساخت. (24)
ابوموسی اشعری که حاکم کوفه بود در کار اعزام نیرو کارشکنی میکرد. حضرت به او نوشت:
فکر نکن آدم مهمی هستی، کسان دیگری هستند که میتوانند چنان به جای تو انجام وظیفه کنند که نامت فراموش شود و کسی سراغت هم نگیرد. (25)
ادامه دارد....
حیدرعلی میمنه جهرمی
1. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه53.
2. ر.ک: همان، نامه 38.
3. کمیل بن زیاد، از اصحاب علی، علیهالسلام، و شیعیان خاصان او بود، به جرم اعتقاد به تشیع به دستحجاج بن یوسف به شهادت رسید (ابن ابی الحدید، همان، ج17، ص149).
4. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه 61.
5. ر.ک: همان، کلمات قصار 321.
6. ر.ک: همان، خطبه 131.
7. ر.ک: همان، نامه 62.
8. همان، خطبه216 و نامه 5.
9. همان، خطبه 232.
10. ر.ک: همان، کلمات قصار437.
11. ر.ک: همان، خطبه 34.
12. همان، نامه 50.
13. ر.ک: همان، نامه53.
14. همان، نامه 5.
15. همان، خطبه126.
16. ر.ک: همان، نامه3، 75، 45 و کلمات قصار 355.
17. همان، خطبه216.
18. ر.ک: همان، نامه53.
19. مولانا، جلالالدین رومی، مثنوی، دفتر اول، 1854.
20. ر.ک: نهجالبلاغه، کلمات قصار73.
21. همان، کلمات قصار 322.
22. ر.ک: همان، نامه53 و13.
23. ر.ک: همان، نامه 45.
24. ر.ک: همان، نامه 34 و خطبه 68.
25. همان، نامه63.