سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس دانشش را افزود ولی زهدش را نیفزود، جز دوری از خدا نیفزوده است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
محبت اهل بیت،نعمت ولایت ،عزت و شهادت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ویژه رحلت پیامبر اعظم(3)

گفتارهای وحدت آفرین رسول اکرم(ص)

محمد رسول الله

شکّی نیست که وحدت یک ملّت و انسجام پیروان یک مکتب باعث عزّت و قدرت و شوکت آنان می‏شود، و به این جهت در طول تاریخ کسانی با قدرت و پیروز بوده‏اند که انسجام و وحدت خویش را حفظ کرده‏اند. حتی پیروان باطل نیز آنگاه توانسته‏اند به مقاصد شیطانی خویش دست یابند که انسجام و وحدت خویش را بر محور منافع مشترک حفظ نموده‏اند.

جامعه و ملّت اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست، عزّت و اقتدار جامعه اسلامی در گرو اتحاد و انسجام آنها است چنان که ذلّت و خواری و بیچارگی آنان را در جدایی و تفرقه و اختلاف باید جستجو کرد. شاهد زنده این سخن اوضاع عصر حاضر است که مسلمانان با این که اکثر منابع انرژی و نفتی و گازی دنیا را در اختیار دارند و مناطق مهم دریایی و سوق الجیشی از آن آنها می‏باشد، با این حال بیشترین درگیری‏ها، قتلها و غارتها و چپاولگری توسط قدرتهای مخالف اسلام و مسلمین، در مناطق مسلمین علی الخصوص خاورمیانه وجود دارد، این نیست مگر به خاطر اختلاف شدیدی که در جامعه اسلامی حاکم است و دستهای خیانت پیشه هر روز بر آن دامن می‏زند.

بنیانگذار مکتب نجات بخش اسلام، پیامبر رحمت و عزّت دعوت خویش را با شعار توحید آغاز کرد و تمام همّ و غمّ خویش را بر ایجاد وحدت و حفظ آن در جامعه اسلامی، بنا نهاد.

هم گفته‏های او وحدت آفرین و انسجام بخش بود و هم رفتارهای او اتحاد بخش و اختلاف زدا بود.

گاه پیامبر اکرم(ص) به سفارشهایی می‏پردازد که زمینه اتحاد و همدلی را فراهم نموده و ریشه اختلاف را از بین می‏برد، از جمله فرمود: «استووا ولا تختلفوا فتختلف قلوبکم؛(8) با یکدیگر (در مسائل مادّی و مالی) برابر باشید نه مختلف تا دلهای شما با هم اختلاف پیدا نکند.» در جای دیگر فرمود: «استووا تستوی قلوبکم و تماسّوا تراحموا؛(9) با یکدیگر برابر باشید تا دل‏هایتان برابر شوند و با هم نزدیک شوید تا مورد رحمت قرار گیرید.»

به بهانه سال اتحاد ملّی و انسجام اسلامی، برآنیم که برخی گفته‏ها و سخنان آن حضرت را بازخوانی کنیم:

 

*********

 

سخنان وحدت آفرین

 

تذکر این نکته ضروری است که اکثریت و جماعت بودن نشانه حقانیت نیست، چنان که در اقلّیّت بودن همیشه نشانه حقانیّت نیست، آنچه در مورد روایات آتی مَد نظر است همآهنگی و همراهی با اکثریت مردم است و در مسائل حق، و یا همآهنگی و اتحاد بر محور و منافع مشترکه جامعه اسلامی است.

خدا با جماعت

رسول اعظم(ص) فرمود: «یداللّه مع الجماعة؛دست خدا با جماعت است.»(1)

جدایی از جماعت هرگز

«من فارق الجماعة شبراً خلع اللّه ربقة الاسلام من عنقه؛ هر کس یک وجب از جماعت جدا شود خدا طوق مسلمانی را از گردنش می‏برد.»

چرا که تقویت و بقای اسلام بستگی به همگرایی و اتحاد جامعه مسلمین دارد.

همگرایی رحمت و اختلاف عذاب

همچنان که قرآن کریم بدترین بلای زمینی را اختلاف و تفرقه در میان مردم می‏داند آنجا که فرمود: «قل هو القادر علی ان یبعث علکیم عذاباً من فوقکم اومن تحت ارجلکم او یلبسکم شیعاً و یذیق بعضکم بأس بعضٍ...؛(2) بگو او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد، یا به صورت دسته‏های پراکنده شما را باهم بیامیزد، و طعم جنگ(و اختلاف) را به هر یک از شما بوسیله دیگری بچشاند.»

پیامبر اکرم(ص) نیز می‏فرماید: «الجماعة رحمةٌ و الفرقة عذابٌ؛(3) همگرایی و اتفاق رحمت الهی است و تفرقه و جدایی عذاب.»

اثر این عذاب را به خوبی امروزه ملت‏های اسلامی مشاهده می‏کنند و می‏بینند که بر اثر اختلاف و تفرقه چگونه مورد اهانت و تاخت و تاز قدرتهای جهانی و صهیونیستها قرار گرفته‏اند، قبله اول آنها اشغال، کشورهای عراق و افغانستان‏ و... زیر چکمه‏های قدرت جهانخوار آمریکا به ویرانه تبدیل شده است اگر کشورهای اسلامی کمترین همگرایی و اتحاد داشتند چنین فاجعه‏هایی رخ نمی‏داد.

تفرقه و مرگ جاهلی

در روایات بسیاری از شیعه و سنّی نقل شده که عدم شناخت امام زمان هر عصر مساوی با مرگ در دوران جاهلیت است، چرا که امام نظام امّت و محور جامعه است. جدایی از جماعتی که بر این محور حرکت می‏کند نیز نوعی مرگ جاهلیت است.

حضرت ختمی مرتبت فرمود: «من فارق الجماعة مات میتة جاهلیّة؛(4)کسی که از جماعت جدا گردد،(و راه تفرقه را در پیش گیرد) به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»

5 ـ اتحاد راهی به بهشت

ایمان و عمل صالح انسان را به بهشت می‏رساند، یکی از بارزترین مصداقهای عمل صالح همگرایی و همدلی است.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من سرّه ان یسکن بحبوحة الجنّة فلیلزم الجماعة؛(5) هر که می‏خواهد در میان بهشت جای گیرد، همراه جماعت شود.»

شیطان از جماعت به دور است

هر جا همکاری و همگرایی و همدلی باشد شیطان نیز کمتر نفوذ دارد، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انّ الشّیطان مع الواحد و هو من الاثنین ابعد؛شیطان با یک تن است و از دو تن دورتر است.»

و در بیان دیگر فرمود: «اثنان خیرٌ من واحدٍ و ثلاثةٌ خیرٌ من اثنین و اربعةٌ خیرٌ من ثلاثةٍ فعلیکم بالجماعة؛(6) دو تن از یکی بهتر است و سه تن از دو تن بهتر و چهار تن از سه بهتر پس با هم باشید.»

همگرایی حتّی در غذا خوردن

همدلی و اتحاد هم در امور مهم و سرنوشت ساز جامعه اسلامی لازم و ضروری است و هم در امور عادی و ساده همچون طعام خوردن.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کلوا جمیعاً ولاتفرّقوا فانّ طعام الواحد یکفی الاثنین و طعام الاثنین یکفی الثّلاثة و الاربعة کلوا جمیعاً و لاتفرّقوا فانّ البرکة مع الجماعة؛(7) با همدیگر بخورید و از هم جدا مشوید، که غذای یک تن برای دو تن نیز کافی است و غذای دو تن برای سه تن و چهارتن کافی است. با همدیگر بخورید و از هم مپاشید که برکت با جماعت است.»

این روایت نشان می‏دهد که همگرایی باعث برکت در غذا نیز می‏شود.

8 ـ زمینه اتحاد را فراهم کنید

گاه پیامبر اکرم(ص) به سفارشهایی می‏پردازد که زمینه اتحاد و همدلی را فراهم نموده و ریشه اختلاف را از بین می‏برد، از جمله فرمود: «استووا ولا تختلفوا فتختلف قلوبکم؛(8) با یکدیگر (در مسائل مادّی و مالی) برابر باشید نه مختلف تا دلهای شما با هم اختلاف پیدا نکند.» در جای دیگر فرمود: «استووا تستوی قلوبکم و تماسّوا تراحموا؛(9) با یکدیگر برابر باشید تا دل‏هایتان برابر شوند و با هم نزدیک شوید تا مورد رحمت قرار گیرید.»

و گاه زمینه‏ها و محورهای اتحاد را بیان نموده و عوامل کاذب برتری را نفی می‏کند: «ایّها الناس انّ ربّکم واحدٌ و انّ اباکم واحدٌ کلّکم لآدم و آدم من ترابٍ انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم لافضل لعربیٍ علی عجمیٍّ الّا بالتّقوی؛(10) ای مردم! خدای شما یکی است و پدرتان یکی است، همه فرزند آدمید و او از خاک است. کسی از شما گرامی‏تر است که پرهیزکارتر است. عرب را بر عجم برتری نیست مگر با تقوا و پرواپیشگی.»

شیاطین بانیان تفرقه و اختلاف

هم شیاطین جنّی و هم قدرتهای شیطانی تلاششان در این است که بین مردم و ملّت‏ها اختلاف ایجاد کنند تا بیشتر و بهتر بر آنها مسلّط گردند و از آنها بهتر بهره کشی نمایند.

حضرت ختمی مرتبت فرمود: «من فارق الجماعة مات میتة جاهلیّة؛(4)کسی که از جماعت جدا گردد،(و راه تفرقه را در پیش گیرد) به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انّ ابلیس یضع عرشه علی الماء، ثمّ یبعث سرایاه فادناهم منزلةً اعظمهم فتنةً یجیء احدهم فیقول فعلت کذا و فعلت کذا فیقول ما صنعت شیئاً و یجیی‏ء احدهم فیقول ما ترکته حتّی فرّقت بینه و بین اهله فیدنیه منه و یقول نعم انت؛(11) براستی شیطان تخت خویش را بر آب گذاشته است و سپاهیان خویش را به این سوی و آن سوی می‏فرستد. هر کس گمراهی بزرگ‏تری پدید آورد، جایگاهش بدو نزدیک‏تر است.

یکی از آنان می‏آید و می‏گوید: «چنین کردم و چنان کردم» شیطان می‏گوید: «کاری نکرده‏ای» یکی دیگر می‏آید و می‏گوید: «فلان کس را رها نکردم تا میان او و خویشانش جدایی انداختم، آن گاه شیطان او را به خود نزدیک می‏سازد و می‏گوید:تو چقدر خوبی.»

 

پی‌نوشت ها:

1. نهج الفصاحه، ترجمه ابراهیم احمدیان، قم، انتشارات گلستان ادب، ص 133، شماره 1008.

2. سوره انعام، آیه 65.

3. نهج الفصاحه، همان، ص 133، ش 1009.

4. همان، ص 132، ش 1007.

5. همان، ش 1006.

6. همان، ص 132.

7. همان، ص 132.

8. همان، ص 82.

9. همان، ص 83 روایت 500

10. همان، ص 82، ش 499.

11. همان، ص 111، ش799.

منبع:

حجة‏الاسلام سید جواد حسینی، مجله پاسدار اسلام، شماره 309، با اندکی تصرف



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محب اهل بیت ( شنبه 86/12/18 :: ساعت 7:59 صبح )
»» نظر شیعه درباره علت شهادت امام رضا علیه السلام

نظر شیعه درباره علت شهادت امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام

مرحوم علامه مجلسی می‎نویسد: علمای ما و علمای عامه درباره این که امام رضا علیه السلام با اجل خود از دنیا رفته، یا این که او را با سم شهید کرده‎اند و بنا بر قول اخیر آیا مامون این جنایت را مرتکب شده یا کس دیگر، اختلاف نموده‎اند و در میان شیعیان مشهور این است که امام رضا علیه السلام در اثر سمی که مامون به او داده، شهید شده است، تنها مرحوم سید علی بن طاوس و همچنین اربلی در کشف الغمة، این نسبت را انکار کرده‎اند.(1)

بعضی این قول را به شیخ مفید نیز نسبت داده‎اند ولی ظاهر عبارت شیخ مفید در ارشاد چنین است که او نیز قائل به مسمومیت امام بوده است، زیرا او نوشته:

... تا این که رای مامون را درباره آن حضرت دگرگون ساختند و تصمیم به کشتن آن بزرگوار گرفت و چنان شد که روزی آن حضرت با مامون طعامی خوردند و حضرت از آن طعام بیمار شد و مامون نیز خود را به تمارض زد.

سپس مفید در تفصیل این جریان غم انگیز آورده است که: محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از عبدالله بن بشیر روایت کرده که گفت:

مامون به من دستور داد ناخن‎های خود را بلند کنم و این کار را برای خود عادی نمایم و برای کسی درازی ناخن خود را نشان ندهم، من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه به تمر هندی بود و به من گفت: این را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پیش حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت:

حال شما چگونه است؟

فرمود: امید بهبودی دارم.

مامون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم و کسی از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمده‎اند؟

حضرت فرمود: نه.

مامون خشمناک شد و به غلامان فریاد زد که چرا به آن حضرت رسیدگی نکرده‎اند.

سپس گفت: هم اکنون آب انار بگیر و بخور که برای رفع این بیماری چاره‎ای جز خوردن آن نیست.

برادر عبدالله بن بشیر گوید: پس به من گفت: انار برای ما بیاور، و من اناری چند حاضر کردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم مامون آب آن را با دست خود به امام رضا علیه السلام خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بیشتر زنده نماند که از دنیا رفت.

مرحوم مفید در ادامه گزارش خود از اباصلت هروی روایت کرده که گفت:

پس از آن که مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بیرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود:

ای اباصلت اینان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گویا بود.

باز مرحوم مفید در روایت دیگر از محمد بن جهم نقل کرده که گفت:

حضرت رضا علیه السلام انگور را زیاد دوست می‎داشت، پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه کردند، و در دانه‎های آن چند روز سوزن‎های زهرآلود زدند، سپس آن سوزن‎ها را کشیده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بیماری که پیش از این گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود میل فرمود و سبب شهادتش گردید و گویند: این نوع زهر دادن بسیار ماهرانه و دقیق است.(2)

امام رضا علیه السلام

غرض، شیعیان به طور کلی این نظر را تایید کرده‎اند، مگر مرحوم اربلی در کشف الغمه که خود را با ابن طاووس هم عقیده دانسته است و اتفاق شیعه را بر این مطلب، می‎توان بهترین دلیل بر شهادت امام رضا علیه السلام دانست زیرا آنان به احوال امامان خود از دیگران داناتر بودند و دلیلی هم برای تحریف یا کتمان حقایق در این زمینه نداشتند.

گرچه عده زیادی از تاریخ‎نویسان اهل تسنن نیز این جنایت را به مامون نسبت داده‎اند و شیعیان نیز شرح این داستان را در کتاب‎های آنها می‎خواندند ولی در این باره احتیاج به نوشته‎های آنها نیست زیرا روایات در این زمینه از طریق اهل‎بیت آن قدر زیاد است که دیگر نیازی به گفته‎های آنها در خود احساس نمی‎کنند، به خصوص این که می‎بینند عده زیادی از آنها از طریق انصاف خارج شده و به تاریخ و نسل آینده خیانت کرده‎اند!

علاوه بر آنچه گذشت، رویداد شهادت امام رضا علیه السلام سال‎ها قبل از وقوع آن به وسیله خود امام و اجداد پاکش پیش‎بینی شده بود این روایات را می‎توان به سه دسته تقسیم کرد:

1- آن دسته از روایات که از زبان پیغمبر یا ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده، حاکی از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است، در این باره چند روایت وارد شده که از آن جمله:

مرحوم صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه‎السلام فرمود:

سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی اِلا فَمَن زارَةٌ فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَهٌ ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر و لو کانَت مثل عَدَدِ النُّجومِ و قطر الامطار وَ وَرَقِ الاشجار.(3)

به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته می‎شود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می‎آمرزد و لو این که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد.

مرحوم سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز می‎نویسد:

از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که می‎فرمود:

ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّمٌ مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَةٌ کَمَن زارَ رَسُول الله(4)؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل می‎رسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون می‎شود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است.

2- آن دسته از روایات که از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله:

اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که می‎فرمود:

به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید می‎شود.

عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل می‎رساند؟

فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر می‎کشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن می‎کنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر می‎نویسد و در زمره ما محشور می‎گردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده می‎شود.(5)

این قبیل روایات بسیار است و گاهی امام این پیشگویی را حتی نزد مامون نیز می‎کرده است.

3- آن دسته از روایات که به تشریح چگونگی مسموم ساختن امام پرداخته‎اند، روایاتی که به این مضمون وارد شده نیز بسیارند که برخی از آنها نیز از خود امام نقل گردیده اند و در میان این روایات، روایت اباصلت درباره مسموم شدن امام و چگونگی غسل و کفن و روایت هرثمة بن اعین در این باره قابل توجه است.(6)

بنا به تحقیق یکی از نویسندگان معاصر این روایات به یکی از این افراد: ابوالصلت عبدالسلام هروی، هرثمة بن اعین، علی بن حسین کاتب، ریّان بن شبیب، محمد بن جهم و عبدالله بن بشیر منتهی می‎شود.

پس با توجه به این روایات برای یک فرد شیعه، شکی در این که امام رضا علیه السلام به دست مامون به وسیله سم به شهادت رسیده باقی نمی‎ماند. به خصوص این که قرائن و شواهد زیادی این موضوع را تایید می‎کنند از جمله:

با مراجعه به کتب تاریخی استفاده می‎شود که شهادت امام رضا علیه السلام به دست مامون حتی در زمان مامون نیز امری معروف و بر سر زبان‎ها بود. به طوری که مامون خود از مردم گلایه می‎کرد که چرا او را عامل مسموم کردن امام می‎پندارند! چنانکه گویند:

امام رضا علیه السلام

هنگام شهادت امام رضا علیه السلام مردم اجتماع کرده و پیوسته می‎گفتند که این مرد (یعنی مامون) وی را شهید کرده است در این باره آن قدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر عموی امام را به طرف آنها بفرستد و برای متفرق کردن آنها بگوید که امام امروز برای احتراز از آشوب از منزل خارج نمی‎شود.(7)

ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام کاظم علیه السلام را آن دانسته که وی مامون را متهم به قتل برادرش می‎نمود.(8)

طبق نقل برخی از منابع تاریخی یکی دیگر از برادران امام رضا علیه السلام به نام احمد بن موسی (معروف به شاهچراغ) چون از حیله مامون آگاه شد همراه سه هزار تن - و به روایتی دوازده هزار - از بغداد قیام کرد، عامل مامون در شیراز به نام قتلغ خان به امر مامون با او به مقابله برخاست و پس از کشمکش‎هایی هم او و هم برادرش محمد عابد و یارانشان را به شهادت رسانید.(9)

در آن ایام برادر دیگر امام رضا علیه السلام به نام هارون بن موسی همراه با بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان آمد، بزرگ این قافله خواهر امام رضا علیه السلام حضرت فاطمه معصومه(علیهاالسلام) بود.(10) مامون ماموران خود را دستور داد تا بر قافله آنها بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراکنده ساختند. هارون نیز در این نبرد جراحت برداشت ولی سپس او را در حالی که بر سر سفره غذا نشسته بود، غافلگیر کرده به قتل رساندند.(11)

حتی طبق بعضی نقل‎ها به حضرت معصومه نیز در ساوه زهر دادند که پس از چند روزی او هم به شهادت رسید.(12)

به علاوه در دواوین شعرای آن زمان، اشعاری به چشم می‎خورد که به این مطلب تصریح دارد از جمله این بیت از ابوفراس:

باؤوا بقتل الرضا من بعد بیعته                         و أبصروا بغضه من رشدهم و عموا(13)

دعیل خزاعی گوید:

أری بنی امیه معذورین ان قتلوا                       ولا اری لبنی العباس من عذر(14)

پس با توجه به این وقایع در می‎یابیم که مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امری شایع میان مردم بوده است.

خلاصه مرحوم مفید در ادامه ماجرا می‎نویسد:

چون حضرت رضا علیه السلام به شهادت رسید مامون یک شبانه روز خبر فوت آن حضرت را پنهان کرد، سپس کسانی نزد محمد بن جعفر (عموی آن حضرت) و گروهی از خانواده و دودمان ابیطالب که در خراسان بودند فرستاد، و چون حاضر شدند خبر درگذشت آن حضرت را به ایشان داد و گریست و بسیار برای فوت آن حضرت بی‎تابی کرده گفت:

ای برادر، بر من دشوار است تو را در این حال ببینم من آرزو داشتم که پیش از تو بمیرم (و تو جای من باشی) ولی خدا نخواست، سپس دستور داد آن حضرت را غسل داده کفن و حنوط کنند و خود جنازه را برداشته به همین جائی که اکنون حضرت مدفون است، آورد و به خاک سپرد و آنجا خانه حمید بن قحطبه بود در دهی از شهر طوس که نام آن سناباد و نزدیکی نوقان است، و در همانجا قبر هارون الرشید بود، و قبر حضرت رضا علیه السلام پیش روی هارون و در طرف قبله او قرار گرفته است.(15)

چون خبر شهادت امام رضا علیه السلام در شهر طوس و در میان سپاهیان انتشار یافت، دوستان و علاقمندان آن حضرت به در خانه مامون هجوم آوردند، و ازدحام جمعیت به حدی بود که مامون را خوف فرا گرفت. با این که مامون خبر فوت امام را یک شبانه روز پنهان کرده بود مسلماً در این یک روز مشغول طرح نقشه‎ای بود که از ازدحام مردم جلوگیری نماید. ولی پس از اعلان خبر، اوضاع را طوری دید که تشییع جنازه را باز هم به تاخیر انداخت، و برای آرام کردن مردم از محمد بن جعفر عموی امام استفاده کرد، و به او دستور داد در میان جمعیت حاضر شده و اعلان کند که تشییع جنازه به تاخیر افتاده و مردم متفرق شوند، این بود که محمد بن جعفر علیه السلام خود را به مردم نشان داد و گفت:

ای مردم متفرق شوید زیرا جنازه ابوالحسن علیه السلام امروز تشییع نمی‎شود، مردم به حرف او گوش داده از اطراف اقامتگاه امام پراکنده شدند سپس پیکر امام را شبانه غسل داده و دفن کردند.(16)

امام رضا علیه السلام

ولی طبق نقل دیگر، صبح بعد مامون از روی مکر و حیله و برای پرده‎پوشی و تبرئه خود لباس عزا به تن کرد و با سر و پای برهنه حاضر شد و جنازه را حرکت دادند و مامون عقب جنازه در بین آن جمعیت زیاد با صدای بلند گریه می‎کرد و به سر و صورت خود می‎زد و فریاد می‎کرد و می‎گفت:

ای پسر عم ای کاش من پیش از تو مرده بودم و این روز را نمی‎دیدم، و تو جانشین من بودی.

وی دستور داد که جنازه را به قبّه هارونیه ببرند و کنار قبر پدرش هارون دفن کنند، ولی طبق دستور مامون نشد و به آنچه که خود امام رضا علیه السلام فرموده بود، عمل شد و در بالای سر هارون به آن کیفیت که در اخبار و کتب تاریخ وارد شده، دفن نمودند.(17)

آری مامون مزور و مکار که هدفی جز تحکیم موقعیت خود نداشت، برای پیشبرد هدف خود از هر وسیله ممکن استفاده می‎کرد یک روز مصلحت خود را در این می‎دید که فضل بن سهل وزیر اعظم و امام رضا علیه‎السلام را ولیعهد خود گرداند، ولی همین که احساس کرد وجود آنها برای حکومت او خطری محسوب می‎شوند، به قتل هر دو تای آنها تصمیم گرفت، همین که فضل را کشت برای آرام کردن مردم از وجود امام استفاده کرد و ازدحام مردم را به وسیله آن حضرت پراکنده ساخت.

و نیز هنگامی که امام رضا علیه السلام را مخفیانه مسموم کرد، جمعیت زیادی به در خانه او هجوم آوردند و این بار برای آرام کردن مردم و متفرق کردن آنها از وجود محمد بن جعفر عموی امام، استفاده نمود، گویا مامون محمد بن جعفر را برای چنان روزی در کنار خود نگه داشته بود، همین که توانست به وسیله او غائله را بخواباند، دیگر محمد بن جعفر برای او فایده‎ای نداشت، و لذا به فاصله کوتاهی او نیز در سرخس به علت نامعلومی درگذشت و در همانجا مدفون گشت و اکنوت تربت او مشهد عظیمی است.(18)

بدین ترتیب مامون تمام موانع را از سر راه خود به بغداد برداشت و فاتحانه به پایتخت وارد شد اکنون کسانی را که بغداد را به وحشت می‎انداخت کشته است. بغداد نیز به پاس این خدمت، جنایت برادرکشی وی را بخشید. 

پی‎نوشت‎ها:

1- بحارالانوار، ج 49، ص 311 .

2- ارشاد، ج6، ص 295 .

3- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 9- 358 .

4- مدینه المعاجز بنا به نقل مرحوم سحاب در کتاب زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج 2، ص 153.

5- امالی الصدوق، ص 63- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 256.

6- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 200 به بعد .

7- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج1، ص130- عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج2، ص 242- بحار، ج 49، ص 300.

8- تاریخ ابن خلدون، ج3، ص 115 .

9- قیام سادات علوی، ص 169- بحار ج8، ص 308- حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج2، ص 413- الحیاة السیاسیة للامام الرضا علیه السلام، ص 427 .

10- قیام سادات علوی، ص 168- الحیاة السیاسیة، ص 427 .

11- جامع الانساب، ص 56- قیام سادات علوی، ص 161 .

12- قیام سادات علوی ص 168- الحیاة السیاسیة، ص 427 .

13- مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص 346- بحار، ج 49، ص 314 .

14- تاریخ قم، ص 200- بحار، ج49، ص 318 .

15- ارشاد، ص 296 .

16- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 242- بحار، ج49، ص 300 .

17- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 18 و 19- بحار، ج 49، ص 304 .

 

منبع:

مکتب اسلام، شماره 1، داود الهامی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محب اهل بیت ( شنبه 86/12/18 :: ساعت 7:44 صبح )
»» صبر در سیره امام مجتبی (علیه‌السلام)

صبر در سیره امام مجتبی (علیه‌السلام)

امام مجتبی

 

زندگی مردان بزرگ خدا همیشه پرحادثه است، حیات درخشان امام حسن (علیه‌السلام) از پرحادثه‏ترین زندگی رادمردان تاریخ است، با این که بیش از 48 سال عمر نکرد، و بر اثر زهری که مزدوران معاویه به او خوراندند به شهادت رسید، ولی در همین دوران کوتاه، همواره با باطل گرایان حق ستیز در حال نبرد بود، در عصر پدر، دوش به دوش او با منافقان و منحرفان ستیز کرد، در جنگ‏های بزرگ جمل و صفین و نهروان، قهرمانی بی‏بدیل بود، و به طور کلی نام او در پیشانی قاموس رنج‏ها می‏درخشید. وی در سخت‏ترین و تلخ‏ترین رخدادها پرچم نهی از منکر، مبارزه با نامردمی‏ها و طاغوت زدایی را برافراشت، و برای تثبیت‏ حکومت ‏حق، ایثارها و جانفشانی‏ها کرد.

آنچه بیش از دیگر ویژگیهای امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) - در زمان حیات و پس از شهادت - از برجستگی برخوردار بود، صبوری و حلم آن حضرت بود که تاثیر بسزایی در زندگی وی و پیروانش داشت. امام - علیه السلام - آن گونه صبور بود که صبوری وی زبانزد عام و خاص شد و ضرب المثل «حلم الحسنیة‏» درباره وی رواج یافت. در این گفتار برآنیم تا ارجمندی حلم و مفهوم آن را مورد بررسی قرار دهیم، آن گاه نتایج درخشان آن را در زندگی امام حسن (علیه‌السلام) بنگریم.

 

خداوند در قرآن، حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) قهرمان مبارزه توحیدی را چنین تمجید می‏کند: «ان ابراهیم لحلیم اواه منیب; (1) همانا ابراهیم دارای صفت‏حلم و بسیار متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوی خدا بود.»

در آیه 101 سوره صافات خداوند می‏فرماید: «فبشرناه بغلام حلیم; ما ابراهیم را به نوجوانی دارای حلم بشارت دادیم.»

منظور از این فرزند، حضرت اسماعیل (علیه‌السلام) است، که ابراهیم (علیه‌السلام) از درگاه خدا درخواست فرزندی صالح کرد، و خداوند درخواست او را اجابت نمود، و او را به فرزندی که دارای خصلت والای حلم است مژده داد، آن فرزند اسماعیل بود، چنان که در ماجرای آن ذبح عظیم، حلم و استقامت و صبر انقلابی خود را به خوبی نشان داد.

واژه «حلیم‏» پانزده بار در قرآن بیان شده است که در یازده مورد از اوصاف خداوندی برشمرده شده (2) و در دو مورد، از اوصاف ابراهیم (علیه‌السلام) و در یک مورد از وصف اسماعیل (علیه‌السلام) و در موردی دیگر در وصف حضرت شعیب (علیه‌السلام) ذکر شده است.

بنابراین، «حلم‏» از ارزش‏های مهم اخلاقی و اسلامی است، و انسان‏های برجسته; مانند پیامبران چنین صفتی دارند، و انسان‏هایی که صفت‏حلم را به طور کامل دارند، مظهر یکی از صفات الهی هستند.

در فرهنگ روایی، روایات بی‏شماری در تمجید خصلت ارزشمند حلم از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و امامان (علیه‌السلام) به ما رسیده که نظر شما را به ذکر چند نمونه جلب می‏کنیم:

امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) فرمود: «کمال العلم الحلم; (3) کمال علم به صفت‏حلم بستگی دارد.»

نیز فرمود: «بوفور العقل یتوفر الحلم; (4) آن کس که عقل سرشار دارد، دارای حلم سرشار خواهد شد.»

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «الحلم سراج الله; (5) حلم، چراغ تابان خدا است.»

 

لغت‏شناس معروف قرآن، راغب در کتاب مفردات گوید: «حلم به معنای خویشتن داری به هنگام هیجان غضب است، و از آن جا که این حالت از عقل و خرد ناشی می‏شود، گاه به معنای عقل و خرد نیز به کار رفته است.» (6)

بنابراین، انسان دارای حلم کسی است که در عین توانایی، در هیچ کاری شتاب نمی‏کند، و در کیفر مجرمان شتاب زده نمی‏شود، روحی بزرگ دارد، و بر خشم و احساسات خود، مسلط است.»

چنان که در روایت آمده، شخصی از امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) پرسید: حلم چیست؟ فرمود: «کظم الغیظ و ملک النفس; (7) فرو بردن خشم، و تسلط بر خویشتن است.»

بنابراین، آنچه در ترجمه حلم معروف شده و از آن به عنوان «بردباری‏» یاد می‏کنند، صحیح به نظر نمی‏رسد، زیرا حلم

به معنای تحمل بار دیگران نیست، بلکه به معنای خویشتن داری پرصلابت، و نرمش قهرمانانه است، که پایه استوار برای حفظ اخلاق و ارزش‏های اسلامی است. بر همین اساس امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام) فرمود: «لا حلم کالصبر والصمت; (8) هیچ حلمی مانند استقامت و سکوت نیست.» بنابراین، استقامت و کنترل زبان، از شاخه‏های مهم حلم است، پس حلم مفهومی ضد عجز و تسلیم دارد.

امام مجتبی

امام حسن (علیه‌السلام) و سایر امامان (علیه‌السلام) فرهیخته و تربیت‏شده مکتب قرآن بودند، چنان که در روایت آمده: کنیزی شاخه گلی را به امام حسن (علیه‌السلام) اهدا نمود، آن حضرت او را آزاد کرد، انس بن مالک به آن حضرت عرض کرد: «آیا شما برای یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟»

امام حسن (علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: «ادبنا الله تعالی... ; خداوند ما را چنین تربیت کرده است.» آن جا که می‏فرماید: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها; هنگامی که کسی به شما تحیت گوید، پاسخ او را به طور بهتر، یا همان گونه بدهید.» (9) پاسخ بهتر همان آزاد کردن او است.» (10)

حلم امام حسن (علیه‌السلام) از آیات قرآن نشات گرفته بود، از جمله از این آیه که خداوند می‏فرماید: «... ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم; ناپسندی را با نیکی دفع کن، که ناگاه خواهی دید همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.» (11)

خصلت‏حلم امام حسن (علیه‌السلام) در حدی بود که مروان یکی از دشمنان پرکینه خاندان رسالت، که امام حسن (علیه‌السلام) را بسیار رنج داد و آزرد، گفت: «این کارها را با کسی انجام دادم که حلم و خویشتن‏داری او با کوه‏ها برابری می‏کند.» (12) به عنوان نمونه نظر شما را به فراز تاریخی زیر جلب می‏کنیم:

پیر مردی ناآگاه از اهالی شام در مدینه، امام حسن (علیه‌السلام) را سوار بر مرکب دید، آنچه توانست از آن حضرت بدگویی کرد، وقتی که فارغ شد، امام حسن (علیه‌السلام) کنار او آمد، و بدو سلام کرد، و در حالی که لبخندی بر چهره داشت‏به او فرمود: «ای پیرمرد! گمانم غریب هستی، و گویا اموری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو خوشنود می‏شویم، اگر چیزی از ما بخواهی به تو عطا می‏کنیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می‏کنیم، اگر کمک برای باربرداری از ما بخواهی، بار تو را برمی‏داریم، اگر گرسنه باشی تو را سیر می‏نماییم، اگر برهنه باشی، تو را می‏پوشانیم، اگر نیازمند باشی تو را بی‏نیاز می‏کنیم، اگر گریخته باشی به تو پناه می‏دهیم. اگر حاجتی داری آن را ادا می‏نماییم، اگر مرکب خود را به سوی خانه ما روانه سازی، و تا هر وقت‏بخواهی مهمان ما باشی، برای تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امکانات بسیار داریم.»

هنگامی که آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشات گرفته از حلم و صبر انقلابی امام حسن (علیه‌السلام) را شنید، آن چنان دگرگون شد که اشک از چشمانش جاری گردید و گفت: «گواهی می‏دهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستی، خداوند آگاه‏تر است که مقام سالت‏خود را در وجود چه کسی قرار دهد، تو و پدرت مبغوض‏ترین افراد در نزد من بودید، ولی اینک تو محبوب‏ترین انسان‏ها در نزد من هستی!»

سپس او به خانه امام حسن (علیه‌السلام) وارد شد، و مهمان آن بزرگوار گردید، و پس از مدتی در حالی که قلبش سرشار از محبت‏خاندان رسالت‏بود، از محضر امام حسن (علیه‌السلام) بیرون رفت. (13)

فراموش نمی‏کنم هنگامی که حضرت امام خمینی - قدس سره - در اوایل پیروزی انقلاب در قم تشریف داشتند، روزی جمعی از چماق به دستان بدخواه، از خانه‏ای بیرون آمده و با شعار و داد و فریاد نزدیک بیت امام آمدند، امام اگر اشاره‏ای می‏کرد، مردم به آنها حمله کرده و آنها را تار و مار می‏کردند، ولی امام در عین شجاعت و صلابت‏بی‏نظیری که داشت، در این مورد صلاح اسلام را در حلم و صبر انقلابی دید، با حلم کم نظیری، سکوت کرد، و قریب به این مضمون فرمود: «کاری به آنها نداشته باشید، مساله به مرور زمان حل خواهد شد.»

همان گونه که امام فرموده بود; مساله به طور طبیعی حل شد. آری گاهی حلم و صبر انقلابی، این گونه پی‏آمدی درخشان دارد، و کارسازتر از عکس‏العمل‏های دیگر خواهد بود.

امام حسن (علیه‌السلام) در عصر حکومت‏خودکامه معاویه، در وضعیتی قرار گرفت که اگر صلح تحمیلی را (که به معنای آتش بس و متارکه جنگ موقت، مشروط به شرایط بود) نمی‏پذیرفت، و با خصلت والای حلم و صبر انقلابی، با آن برخورد نمی‏کرد، کیان تشیع در خطری عظیم، و جان همه شیعیان در معرض نابودی جدی قرار می‏گرفت. از این رو، در پاسخ به معترضان فرمود: «وای بر شما! شما نمی‏دانید که من چه کرده‏ام، سوگند به خدا پذیرش صلح من برای شیعیانم بهتر است از آنچه خورشید بر آن می‏تابد و غروب می‏کند....» (14)

شاید بر همین اساس بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) با بینش جهانی و پیش بینی وسیعی که داشت، در‌شان امام حسن (علیه‌السلام) فرمود: «لو کان العقل رجلا لکان الحسن; (15) اگر عقل، خود را به صورت مردی نشان دهد، آن مرد، حسن (علیه‌السلام) است.»

امام مجتبی

پرواضح است که داشتن خصلت‏ حلم، یک قانون غالبی است نه دائمی، باید موارد را شناخت و بر اساس ضوابط اسلامی با آن برخورد کرد، در بعضی از موارد باید سد حلم را شکست و فریاد زد و شدت عمل نشان داد، در آن مواردی که حلم موجب سوء استفاده گمراهان گردد. چرا که همیشه افرادی هستند که از شیوه حلم بزرگان، سوء استفاده می‏کنند، و تا زیر ضربات خردکننده شلاق مجازات قرار نگیرند، دست از کردار زشت‏خود برنمی‏دارند، در این گونه موارد باید در برابر آنها شدت عمل نشان داد، تا ایجاد مزاحمت نکنند، لذا در زندگی امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) ملاحظه می‏کنیم، در عین آن که به حلم معروف بود، در بعضی از موارد، فریادی چون صاعقه داشت که تار و پود دشمنان را می‏سوزانید. به عنوان نمونه; پس از ماجرای صلح تحمیلی، معاویه به کوفه آمد، و در میان ازدحام جمعیت‏برفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخی بی‏شرمانه‏ای از امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) بدگویی نمود، هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام حسن (علیه‌السلام) بر پله آن منبر ایستاد، و خطاب به معاویه فریاد زد: «ای پسر هند جگر خوار! آیا تو از امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) بدگویی می‏کنی، با این که

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در‌شان او فرمود: «من سب علیا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله، و من سب الله، ادخله نار جهنم خالدا فیها مخلدا و له عذاب مقیم; کسی که به علی (علیه‌السلام) ناسزا گوید، به من ناسزا گفته، و کسی که به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته، و کسی که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه وارد دوزخ می‏کند، و او در آن جا همواره گرفتار عذاب الهی است.»

آن گاه امام حسن (علیه‌السلام) از منبر پایین آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد و دیگر باز نگشت. (16)

برخوردهای پرصلابت امام حسن (علیه‌السلام) در برابر معاویه و مزدوران او، بسیار است، که به همین یک نمونه بسنده شد. (17)

 

اینک این سؤال مطرح می‏شود که امام حسن (علیه‌السلام) بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت علی (علیه‌السلام) با آن که آن حضرت ده سال امامت کرد، تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حکومت نمود، و سپس از کوفه به مدینه رفت و از سیاست و حکومت دوری نموده و انزوا را برگزید، آیا این روش که نشات گرفته از حلم او بود، کناره‏گیری از سیاست نیست؟

پاسخ به طور خلاصه این است که شرایط و جوی که دشمنان و بدخواهان، و حتی دوستان، برای آن حضرت ایجاد کردند، آن حضرت را قهرا از سیاست و حکومت داری کنار زدند، نه این که او خودش کنار رفت، و هرگز حلم او باعث این کار نشد، بلکه شرایط و صلاح اسلام، چنین اقتضا می‏کرد، از این رو در مدینه نیز در فرصت‏های مناسب، مطالب را به طور صریح بیان می‏کرد، و با روش معاویه مخالفت می‏نمود، به همین دلیل معاویه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند، و با پیام‏های محرمانه‏اش، جعده دختر اشعث را که همسر امام حسن (علیه‌السلام) بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نماید. شهادت جانسوز او بزرگترین دلیل بر دخالت او در سیاست، و صلابت او در طاغوت زدایی است، چنان که حلم او نیز در این راستا بود.


1) هود (11) آیه 75. در آیه 114 سوره توبه نیز نظیر این آیه با اندکی تفاوت آمده است.

2) مانند آیه 225 و 235 و 263 سوره بقره، و 155 سوره آل عمران، و... (المعجم المفهرس، ص‏216 و 217).

3 و 4) میزان الحکمة، ج‏2، ص‏515 - 516.

5) بحار، ج‏71، ص‏422.

6) مفردات راغب، واژه حلم.

7) بحار، ج‏78،، ص‏102.

8) بحار، ج‏77، ص‏78.

9) نسأ (4) آیه 86.

10) مناقب آل ابی‏طالب، ج‏4، ص‏18.

11) فصلت (41) آیه 34.

12) منتهی الآمال، ج‏1، ص‏171.

13) کشف الغمه، ج‏2، ص‏135; بحار، ج‏43، ص‏344.

14) بحار، ج‏44، ص‏19 «والله الذی عملت‏خیر لشیعتی مما طلعت علیه الشمس او غربت.»

15) فرائد السمطین، ج‏2، ص‏68.

16) احتجاج طبرسی، ج‏1، ص‏420; بحار، ج‏44، ص‏91.

17) برای اطلاع بیشتر در این مورد، به کتاب‏های زیر مراجعه کنید: احتجاج طبرسی، ج‏1، ص‏398 تا 420; بحار، ج‏44، ص‏70 تا 109، کشف الغمه، ج‏2، ص‏144 تا 152.

حجة‏الاسلام والمسلمین محمد محمدی اشتهاردی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محب اهل بیت ( شنبه 86/12/18 :: ساعت 7:39 صبح )
»» ویژه رحلت پیامبر اعظم(2)

قرآن و شاخصه‏هاى اخلاق نبوى

مدینه

 

پروردگار متعال در سوره مبارکه «قلم» براى اثبات جنبه‏هاى مختلف شخصیت رسول خود و از جمله شخصیت اخلاقى آن حضرت به مقدس‏ترین پدیدارها یعنى قلم - وسیله انتقال اندیشه و دانش و ابزارى تکامل‏بخش فکر و تمدن بشرى - و نیز به آن چه از نوک قلم جارى شده و بر صفحات تاریخ، فرهنگ و تمدن بشرى نقش بسته سوگند یاد کرده است و از میان گزینه‏هاى بسیار، در جهت نمایاندن مرتبت و شخصیت اخلاقى پیامبر خاتم‏صلى الله علیه وآله وسلم، وصف «عظیم» را برازنده و مناسب خلق و خوى وى دیده و اور ا به این وصف، ستایش کرده است:

«و انّک لعلى خلق عظیم» (قلم /4)

«و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى.»

شیخ طوسى (ابوجعفر محمد بن حسن 460-385 ه) از همسر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم روایت مى‏کند:

«خلق نبى اکرم همان بود که در ده آیه اول سوره «مؤمنون» آمده ست.» [= خشوع در نماز، روى گردانى از لغو و بیهوده، پرداخت زکات، حفظ عفت و پاکدامنى، وفاى به عهد و امانت و مواظبت بر نماز.]

شیخ پس از نقل روایت مى‏افزاید:

«کسى را که خداوند به خلق عظیم بستاید، بالاتر از آن، مدح و ستایشى نمى‏توان سراغ گرفت.»1

روایت از طریق عامّه با این بیان نقل شده است:

شخصى از همسر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم درباره اخلاق آن حضرت پرسید. همسر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در پاسخ وى گفت:

«قرآن خوانده‏اى؟ جواب داد: آرى. گفت: خلق پیامبر همان قرآن بود».2

اهمیّت تعبیر «خلق عظیم» وقتى آشکار مى‏گردد که بدانیم خداوندى که اخلاق پیامبرش را بزرگ به حساب آورده و توصیف کرده است، همه دنیا و موجودى آن را حقیر و کم به شمار آورده است: «... قل متاع الدنیا قلیل...» (نساء /77) «سرمایه زندگى دنیا ناچیز است.»

و البته درباره همه سرمایه ناچیز فرموده است: «و ان تعدّوا نعمت اللَّه لاتحصوها» (ابراهیم /34).

براستى اگر انسان از شمارش نعمتهاى دنیوى - که نزد خدا حقیر است - ناتوان باشد پس چگونه به ژرفاى عظمت خلق نبوى راه خواهد یافت در حالى که خداوند آن را عظیم شمرده است و به تعبیر یکى از قرآن پژوهان:

«خداوند سبحان هیچ یک از پیامبران خود جز محمّدصلى الله علیه وآله وسلم را با این صفت [دارنده خلق عظیم] ستایش نکرده است.»7

و همو در ادامه مى‏نویسد:

«چکیده معناى آیه مبارکه همان است که رسول اعظم‏صلى الله علیه وآله وسلم خود فرموده است: «پروردگار من مرا پرورش داد و نیکو تربیتم کرد» یعنى خداوند اخلاق پیامبر را متناسب با هدف خلقت وى قرار داد.»4

------------------------

پی‌نوشت‌ها:

1- طوسى، محمد، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملى، بیروت، 460-385، ش 75/10.

2- النووى، صحیح مسلم، بیروت - دارالکتاب العربى، 1407 ش، 746/1.

3- تفسیر الکاشف، 387/7.

4- همان.

منبع:

سید حسین هاشمی، نشریه پژوهش های قرآنی، شماره چهل و شش و هفت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محب اهل بیت ( شنبه 86/12/18 :: ساعت 7:30 صبح )
»» سرشک چشم علی در فراق پیامبر

سرشک چشم علی علیه السلام در فراق پیامبر (ص)

مدینه

" پس به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن ، زیرا آن حضرت سزاوار پیروی کردن است برای کسی که پیروی کند و صبر و شکیبائی او برای کسی که شکیبا باشد ، سرمشق است . و محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که پیرو پیغمبر خود بوده و بدنبال نشانه او برود.

 لقمه دنیا را به اطراف دندان می خورد . ( بدین معنا که در دنیا زیادتر از آنچه را که ناچار به استفاده از آن بود فرا نمی گرفت. ) و به دنیا به گوشه چشم نمی نگریست . ( هیچ گونه به دنیا دل نمی بست ) . . .

دنیا به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع نمود . و ـ چون ـ دانست  خدا چیزی را دشمن می دارد ، آنرا دشمن داشت و چیزی را که خوار شمرده، آنرا خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده ، آنرا کوچک داشت ...

پیغمبر صلی الله علیه و آله ، بر روی زمین طعام می خورد و می نشست مانند نشستن بنده  ( عبد ) و بدست خود پای افزار خود را پینه می بست و جامه خود را خود وصله می نمود . ..

پس به دل خود از دنیا روی گرداند ، و یاد آنرا در خاطر خود می راند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا از آن جامه زیبا فرا نگیرد ،  دنیا را پایدار نمی دانست و امیدواری درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد  . پس ـ علاقه ـ انرا از خود برون کرده ، و دل از ان برداشت و دیده از آن برگردانید . . .

همانا خدا ، محمد صلی الله علیه و آله را نشانه ای ساخت برای قیامت ( چون پس از او پیامبری مبعوث نخواهد شد . ) و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت . از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد ( از لذات و خوشیهای دنیوی بهره مند نگردید )  و به آخرت وارد شد و گناهی با خود نبرد . . .

پس چه بزرگ است منتی که خدا بر ما نهاده  و چنین نعمتی به ما داده است : پیشروی که باید او را پیروی کنیم و پیشوائی که پا بر جای پای او نهیم . .  .( 1 )

خدا می داند این غم جانکاه چقدر  بر سینه امیر المونین علیه السلام تنگی می کند که حضرتش به هنگام  تطهیر و غسل بدن پاکیزه پیامبر (ص) اینگونه  دردمندانه ناله سر می دهد که: 

" پدر و مادرم بفدای تو باد ای رسول خدا همانا با مرگ تو - رشته ای – از نبوت و احکام الهی و اخبار آسمانی بریده شد که با مرگ دیگران ( سایر پیامبران ) بریده نگردید . . .

اگر امر به شکیبائی و نهی از ناله و فریاد و فغان نفرموده بودی ، هر آینه ( در فراق تو ) سرچشمه های اشک چشم را ( با گریه بسیار ) خشک می کردیم ، و درد و غم پیوسته ، و حزن و اندوه همیشه باقی بود ، و خشکی اشک چشم و دائمی بودن حزن و اندوه در مصیبت تو کم است ، ولی مرگ چیزی است که بر طرف نمودن آن ممکن نبوده و دفع آن غیر مقدور است .

پدر و مادرم به فدای تو باد ، مارا نزد پروردگارت بیاد آورده و در خاطر خویش نگهدار . (2)

منبع:

1- نهج البلاغه ، خطبه 160

2- نهج البلاغه، خطبه 235



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محب اهل بیت ( شنبه 86/12/18 :: ساعت 7:28 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سومین همایش بانوی صبر
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 7
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 62653
» درباره من

محبت اهل بیت،نعمت ولایت ،عزت و شهادت
محب اهل بیت
عشقم اهل بیت است و بس امانسبت به جامعه خودم هم بی تفاوت نیستم وبرای پیروی از ولایت و تداوم راه شهدا از هیچ کاری دریغ نمی کنم خوشحالم که نوکری اهل بیت را می کنم وخوشحالم که در خط شهدا قرار دارم یعنی پیرو امام و رهبر

» آرشیو مطالب
ویژه شهادت امام محمد باقر-علیه السلام
ویژه نامه عرفه 86
ویژه ولادت مسیح 86
ویژه ولادت امام هادی-علیه السلام 86
ویژه عید سعید غدیر خم 86
ویژه ایام محرم
اهل بیت
ویژه شهادت پیامبراعظم امام حسن وامام رضا علیهم السلام
ویژه انتخابات مجلس هشتم
زمستان 1386
پاییز 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نحل
یعسوب
ماهنامه فرهنگی طلوع
عطر یاس
ستاد راهیان نور
دل نوشته یک بسیجی
کانون فرهنگی محبان المهدی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب